پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان جالب
نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392
بازدید : 285
نویسنده : جوجو
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.

ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود. قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستي جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين  گوشه‌هايي دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند كه چطور او ادعا مي‌كند كه زيباترين قلب را دارد؟

مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .

پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛ اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها  بخشي از قلبم را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزي از قلبشان را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه‌اي كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست؟

مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونه‌هايش سرازير مي‌شد به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت و در گوشه‌اي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود...




آپ آخر ... آخر خط این پسر تنها
نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392
بازدید : 263
نویسنده : جوجو
شاید برایت عجیبست این همه آرامش ام !
خودمانی بگویم ؛
به آخر خط که برسی دیگر فقط نگاه میکنی .



چندیست مرده ام....

اماکسی باور نمیکند...

این مردم تا به عزایم ننشینند

مرگم را باور نمیکنند!!!!!!





میشنوی؟

گوش کن...

صدایی می آید...

خوب گوش کن...

صدای ناله زمین است...

که مردی با کلنگی

گودالی در حال زدن است...

گودالی به شکل مستطیل...

برای من...

ناله زمین از تیزی کلنگ نیست...

از جا دادن منه بیگناه در خودش است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!






برایم فاتحه بخوانید  شاید خدا گذشته ام را ببخشد



مترسک
نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392
بازدید : 279
نویسنده : جوجو

 

چرا مترسک؟
همش از اون روز شروع شد.
از اون روز که من به کلاغه به جای اخم کردن خندیدم .
آخه میدونی ٬ من یه مترسک خوب و مهربونم .
الان چند ماهی میشه که اومدم وسط یه مزرعه‌ی بزرگ ٬
خودم رو به یه چوب خشک آویزون کردم
٬ دستام رو هم باز کردم انگاری که می‌خوام یکی رو بغل کنم .
چشمام گشاده گشاده انگاری هیچ‌وقت قرار نیست خوابم بگیره
و همیشه قراره کلاغه رو نیگا کنم
و هر شب تا صبح بغلم بهش جا بدم و به چشاش زل بزنم .
نوک دماغم و گونه‌هام هم سرخ سرخه .
یه کلاه هم رو سرم گذاشتم که خوش تیپ بشم .
بهم نمیاد اخم کنم ٬ کلاغه خودش بهم گفت .
گفت با من خوب باش . این شد که ما با هم دوست شدیم .
حتی من بعضی وقتا که خوابم می‌برد و خیالم راحت بود که کلاغه دوستمه ...
تا این که یه روز دستم رو گذاشتم رو قلبم و دیدم روی سینه‌ام یه سوراخه و کلاغه داره ...
آره اون کلاغه قلب منو دزدیده بود .




نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392
بازدید : 259
نویسنده : جوجو


:: موضوعات مرتبط: , ,



اس ام اس های عاشقانه
نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 298
نویسنده : جوجو

سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟

دیدمش امروز و دانستم اکنون  او به جز من ، من به جز او نیستم . . .

-------------------------------------


این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت .

 ------------------------------------------

زمان غارتگر غریبیست ، همه چیز را می برد جز حس دوست داشتن را . . .

 ------------------------------------


یک نامه پر از ماه و تو را دارم یاد / در پاکت گل گذاشتم دادم باد . . .

 

--------------------------------

شبها به ماه دیده ، تو را یاد میکنم / با مه فسانه گفته و فریاد میکنم

 

لطفا به ادامه مطالب هم مراجعه فرمایید


:: موضوعات مرتبط: اس ام اس , اس ام اس عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: اس ام اس , اندیشه های زیبا , اس ام اس عاشقانه , اس ام اس معرفتی , اس ام اس , ,



اندیشه های زیبا سری 2
نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 281
نویسنده : جوجو

اگر روزگاری مقام تو پایین آمد، ناامید مشو، زیرا آفتاب هر روز هنگام

غروب پایین می رود و بامداد روز دیگر بالا می آید.   (افلاطون)

-------------------------------------

فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بزرگی همت است.  (سقراط)

---------------------------------------شعر گفتن شاعران بر وفق قواعد هنر نیست، بلکه به علت نیروی خدایی

است. خداوند عقل آنها را می گیرد و به صورت وسیله ای برای بیان

منظور خود به کار می برد.   (افلاطون)

-------------------------------------

آن آدمی عاقل تر است که می داند عقلش کمتر است.  (سقراط)

 

 

 

لطفا به ادامه مطالب روجوع کنید


:: موضوعات مرتبط: اندیشه های زیبا , ,
:: برچسب‌ها: اندیشه های زیبا , عکس , داستان , مطالب زیبا کننده , بهترین ها , خانه جدید , افلاطون , سقراط , ارسطو , جملات قشنگ , زیبا ککندههای وبلاگ , بهترین ها , خانه ما , خانه جدید , بهترین خانه , ,



اندیشه های زیبا
نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392
بازدید : 297
نویسنده : جوجو

بشر وقتی از امیدو رویا باز ماند، مرده ای بیش نیست (سقراط)

--------------------------------------------------

باید همیشه قدرت را به کسی سپرد که طمع آن را نداشته باشد.  (افلاطون)

==================

خردمند آنچه را می داند نمی گوید و آنچه را بگوید می داند.  (ارسطو)

==================

بکوش که نسبت به مردم بدبین نشوی که صاحب سو ء ظن را جز زحمت

ابدی و کسالت روحی بهره ای نباشد.   (سقراط)

=================

جهان علوم را افلاطون و دنیای محبت را مادرم به من ارزانی داشته اند.  (ارسطو)

 

 

 برای خواندن ادامش به ادامه مطالب بروید ممنون.


:: موضوعات مرتبط: اندیشه های زیبا , ,
:: برچسب‌ها: اندیشه های زیبا , عکس , داستان , مطالب زیبا کننده , بهترین ها , خانه جدید , افلاطون , سقراط , ارسطو , جملات قشنگ ,



تعداد صفحات : 5
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد