سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون او به جز من ، من به جز او نیستم . . .
-------------------------------------
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت .
------------------------------------------
زمان غارتگر غریبیست ، همه چیز را می برد جز حس دوست داشتن را . . .
------------------------------------
یک نامه پر از ماه و تو را دارم یاد / در پاکت گل گذاشتم دادم باد . . .
--------------------------------
شبها به ماه دیده ، تو را یاد میکنم / با مه فسانه گفته و فریاد میکنم
لطفا به ادامه مطالب هم مراجعه فرمایید